عشق یعنی!!!!!!!!!! نه هوای تازه و نه لباس نو میخوام
هفت سین من توئی ، من فقط تورو میخوام دلم امشب از خدا جز تو هیچی نمیخواد کاش یکی ما دو تارو باهم آشتی میداد شب عیدی آسمون وقتی که میباره بیشتر از شبای پیش عطر قرآن داره ببین امشب قلبم مثه آینه روشنه آینه زلال من دیدن عید منه سال نو یعنی تو وقتی از در تو میای نذر کردم امشب سفره چیدم که بیای شادی از تقویمم بی تو رفت و برنگشت انتظارت منُ کُشت توی سالی که گذشت ![]() تو احساس منو بازیچه کردی نفهمیدی که با دنیام چه کردی داری میری بدون من ولی باز بدون شب,گریه هامو میشه هم راز شب یلدای بی پایان و آغاز نگاکن چی به روز من اوردی منو با رفتنت دیوونه کردی کدوم ویرونه رو باید بگردم؟ تو دنیای منو ویرونه کردی تو احساس منو بازیچه کردی نفهمیدی که با دنیام چه کردی از احساسم تو دل نکن چقددوری از عشق من میشه چیزی بگی به جای رفتن؟ ![]() تا کدوم ستاره دنبال تو باشم کاش می دانستی، من سکوتم حرف است، حرف هایم حرف است، خنده هایم، خنده هایم حرف است. کاش می دانستی، می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم. کاش می دانستی، کاش می فهمیدی، کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند، یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند. من کمی زودتر از خیلی دیر، مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد. تو نترس، سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد. کاش می دانستی، چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت، در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست. تازه خواهی فهمید، مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست. میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری
میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی... من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ، تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ، تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ، خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار، آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان باران که من عاشقانه دوستت دارم امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ، بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنها میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ... از ماورای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم چه زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دلتنگی تو را بوئیدن تو را می بینم و می جویم که همچون یک باران بهاری بر دل پائیزی من می باری و سیراب میکنی درختان دلم راکه بارور می شوند و شکوفه می دهنددر بهار دل چه معصومانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن به ذهنم هم نمی آمد که روزی می شوی هم حس تنهایی های من من و تو از تراوش یک چشمه ایم.... چشمه ای پر از قطرات ناب تنهایی همان حس مشترک...
شاید امشب آن شب پرستاره نیست در پشت پرده سیاه شب خورشیدی نیست چرا بنشینم به انتظار فردای روشن وقتی نیستی چرا بی قرار بمانم چرا امشب را به شوق دیدنت بیدار بمانم یاد آن لحظه ها حسرت آن روزها نگاه به خاکستر شدن خاطره ها ، چه کنم در دل یاد تو را با اینکه رفته ای ، اما تا ابد با منی نه آنگونه که در کنارم باشی و مرا شاد کنی اینگونه که با یادت قلبم را میسوزانی شاید امروز آن روز عاشقانه نیست از نگاه این آسمان ابری پیداست که امشب هم ستاره ای در آسمان نیست دلتنگی ها و آن چشم انتظاری ها دوستت دارم ها و آن درد دلها آن شور و شوق عشق چه معنایی داشت برای منی که اینک عشق را نمیبینم این سرگذشت من است و سرنوشت این قلب قلبی که آنقدر برای تو میتپید که هوای زندگی ام را زیر و رو میکرد و اینجا که نشسته ام ، هوای دلم آنقدر گرفته که شاید قلبم از تپش بیفتد نه این را تکرار میکنم که بی وفایی ، نه همه جا فریاد میزنم که تو پر از گناهی تو باعث آمدن غمهایی ، تو رفتی و من مانده ام و تنهایی خواستم با تو پرواز کنم ، نه اینکه با بالی شکسته پرواز تو را تماشا کنم خواستم با تو عاشقانه زندگی کنم نه اینکه با تنهایی این روزهای سرد را لحظه شماری کنم خواستم عشقم را به تو ثابت کنم نه اینکه اینجا بخواهم همه چیز را فراموش کنم و امشب و دیروزی که گذشت یکی از آن لحظه هایی بوده که بی تو گذشت گرچه میگذرد این لحظه ها چه سخت تحمل میکند دلم نبودت را
بچه که بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي برام همين 10 تا بود از بابا بستني که مي خوا ستم10 تا مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلاصه ته دنيا همين 10 تا بود واسم و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره؟ نهايت دوست داشتن چندتاست؟ ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ به اندازه همون ده تاي بچگي!
روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم بميرد بهتر است براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...
اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه اگه میدونستی که چقدر دوستت دارم هیچوقت واسه اومدنت بارون رو بهونه نمی کردی "رنگین کمان من" دروغ و خيانت رو هك كن از انسانيت كپي بگير و سندت كن با صداقت و وفا و معرفت چت كن از زيباترين خاطره زندگي وب بگير تو پروفايل قلبت يه قلب تير خورده بذار و بگو عاشق عشق هستي و عاشق عشق باش در مسنجر قلبت عشق رو اد كن وبه احساسات عشقت پي ام بده غم رو ديلت كن و واژه بدي رو رينيم كن براي غرورت آف بزار آخه (دنيا دو روزه)
بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی، صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما همیشه به پات میمونم که برگردی اگه یه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون "من قبل از تو میمیرم" با سلام خدمت همه شما دوستای عزیزم امروز بعد از مدتها دوباره وبلاگمو آپ کردم تو این مدت درگیر یه سری مشکلات مثل سربازی و کچلی و خلاصه اینجور چیزا بودم ولی هر موقع فرصت میکردم نظرای شمارو میخوندم اما بازم بخاطر ضد حالایی که سربازی داره نمیتونستم به همه نظراتتون پاسخ بدم واسه همین از همه معذرت میخوام عوضش قول میدم از این به بعد وبلاگو زود به زو د آپ کنم و به نظراتتونم خیلی سریع پاسخ بدم. هر چند که از صدای داریوش خوشم نمیاد ولی اولین مطلبی رو که میخوام بعد از مدت ها تو وبلاگم بنویسم متن آهنگی از داریوش هستش به نام "چشمای من" چون به نظرم خیلی قشنگه
****** چشم من بیا من رو یاری بکن
آخرین حرف تو چیست؟
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض یک طرف خاطره ها! یک طرف پنجره ها! در همه آوازها! حرف آخر زیباست! آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟ حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست حتی نفسهای مرا از من گرفتند
من مردهام در من هوای هیچکس نیست دنیای مرموزیست ما باید بدانیم
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست من میروم هرچند میدانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچکس نیست دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی آخرساقه جانت شکست آن عزیزت عهدوپیمانت شکست دیدی ای دل درجهان یک یار نیست هیچ کس در زندگی غمخوار نیست آه دیدی سادگی جان داده است جای خود را گل به سیمان داده است دیدی آخر حرف من بیجا نبود ازبرای عشق اینجا جا نبود نوبهارعمر را دیدی چه شد زندگی راهیچ فهمیدی چه شد دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که می یابی وفاست...
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |